باستان شناس آینده

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

به نام او

مدتی قبل بود به دیدار اسکلت بانویی هفت هزار ساله رفتم در موزه

بانویی که هفت هزار سال بود چهره بر رخ خاک نهاده و چشم هایش را بسته و چنان آرام  بر بستر سنگی خویش خفته که گویی دخترکی بازیکوش بر رخت خواب پر قوی خود خفته

به کنارش رفتم و به او سلام کردم

راستش را بخواهیم نمیدانستم انچه که او از اداب دیدار اول میداند با انچه که من میدانم چقدر تفاوت دارد

کنارش ایستادم به او خیره شدم قد بلندی داشت بیشتر از 170 سانت

فکر میکنم در هنگامه ی زندگی خویش قد بلند و زیبا بود

و اگر درست بر بستر خاطراتم مانده باشد در سال های چهلم زندگی یا کمتر بوده

با خود فکر کردم کمی و از او پرسیدم

توهم عاشق شدی؟

ایا از دست معشوق خود رنجیدی؟ آیا عشق در دوران شما هم ثمره اش جدایی بود؟

نمیدانم ولی فکر میکنم یک ساعت شد که دست به زیر چانه زده

و خیره به او درد و دل کردم

او جوابی نداد

ولی من اورا تصور میکردم به هنگامه ی زندگی اش

بر روی سنگی نشسته و باد گیسوان اورا به این طرف و انطرف میبرد

شاید هم مشغول دلبری های زنانه اش بوده برای مرد زندگی اش

به این اندیشیدم که ایا مرد او یک جگنجو بوده یا شاید هم یک رئیس قبلیه!

شاید هم یک تاجر که به معامله ای پایاپای میپرداخته؟ براستی که کسی نمیداند

شاید خود او سفالگری بود

خدا میداند بر رخ چند سفال نقش دل زده

غمگین بوده و شاد نقش کرده اکنون رخ کشیده درخاک

کسی چه میداند در اخرین نفس هایش به چه چیز فکر میکرده؟

ایا فرزندانش؟

نمیدانم

ولی هرگاه بر پیکر اسکلت های چند هزار ساله رفتم انها مرا با خود

بردند

به دورانی که

سادگی و سختی باهم امیخته بود

نمیدانم ولی

عجیب برایم حقیقت مرگ نجوا میکنند که

تا چشمی بر هم زنیم ما نیز خفتگانیم

به زیر دست کودکی سرخوش و خندان....

دلنوشته مورخ 16 .12 . 1398 خورشیدی در هنگامه ی روزگار کرونایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۲۳
شاید باستان شناس ..

به نام او

 

حال این روزهایم عجیب است عجیب

هم خوشحالم و هم غمگین

هم میترسم و هم نمیترسم

هم پیروزم و هم شکست خورده

حال یک پُل کابلی که چند تاری از رشته های پیوندش به پایه هاش گسسته.....

حال عکاسی که دوربین دارد و صحنه محیا و لنز مناسب ندارد....

حال پزشکی که خود بیمار است..

خسته از بودن برای نبودن هاااا

خسته از رفاقت با نارفیق

ولی خب چاره چیست؟

امسال یه چیز بزرگ بدست اوردم یه چیز بزرگم از دست دادم

امسال سال عجیبی بود

خیلی بده ادم دلتنگ دوستی بشه که خودش تورو به دست فراموشی سپرده!

یا یاد دوستانی کنی که هرگز سراغتو نمیگیرن نه اینکه پر توقع باشم نه منظورم همون هایست که دوستشون داری بارها سراغشون رو گرفتی ولی همیشه یکطرفه بوده.....

همان هایی که سالهاست یک طرفه به دنبالشان میروی

اگر اینان نیز نباشد دنیا را چگونه تاب تحمل است ؟ این همه بی مهری اخر چرا؟

سه سال بود و کنون نیست

او بهترین دوست این سالهایم بود

انگونه که بودنش چون سرابی است وقتی فکر میکنم گاهی شک میکنم که اصلا چطور ممکن است  سه سال ! درحالی که در خیالم چندماهی بیش نیست

حضورش زیبا بود و غم نبودنش..........

کلا جاده رفاقت برای من همیشه یک طرفه بوده همیشه یک طرفه رفته ام.....

همیشه من به دنبالشان

بی انکه کنند یادم..............

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۴۶
شاید باستان شناس ..

به نام او

 

از حالا میخوام اینجاهم بنویسم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۴۴
شاید باستان شناس ..